قسمت آخر......... قصه ی زندگی پری همینجا ختم نشد. یعنی به مرگ او روی دستهای من! جلوی نظر من، من که شغل پزشکی را انتخاب کرده بودم تا بتوانم جان عزیزانم را از مرگ نجات بدهم، من که با هق هق گریه اشهد عزیزترینم را خواندم ... پایان امیدوارم از خوندن این رومان زیبا لذت برده باشید.نظر یادتون نره
نظرات شما عزیزان:
|
•.?درباري من?.•
بنام پيوند دهنده قلبهاي دو عاشق گفتم از عشق چه کنم گفتي بسوز گفتم اين سوختگي را چه کنم گفتي بساز............... خوش آمد ميگم به شما رهگزران اين کلبهي تاريکو تنهايي من اميدوارم ميزبان خوبي براي لحظاتتون باشم تا بازم بهم سري بزنيد>
|
آمار
وبلاگ: |
||
|
||